جک-اس ام اس-عشقولانه-عکس-آموزش-...

خیلی نامردیه اگه جک بخونی و بخندی ولی نظر ندی

جک-اس ام اس-عشقولانه-عکس-آموزش-...

خیلی نامردیه اگه جک بخونی و بخندی ولی نظر ندی

شعر - عشقولانه -...(سری دوم)

 

 

عمیق ترین درد

 

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه یخ بستن وجود آدمها و بستن چشمهاست

 عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدایی به سرانجام برسانی

 

 


 

 

روایتی معتبر از عشق

گفتی دوستت دارم و رفتی . من حیرت کردم .از دور سایه های غریب می آمد از جنس دل تنگی و اندوه و غربت و تنهایی و شاید عشق . با خود گفتم هرگز دوستت نخواهم داشت . گفتم عشق را نمی خواهم . ترسیدم و گریختم . رفتم تا پایان هر چه که بود و گم شدم . و این ها پیش از قصه ی لبخند تو بود .
جای خلوتی بود . وسط نیستی . گفتی " هستم " نگریستم . اما چیزی نبود .
گفتم " نیستی " باز گفتی " هستم " بر خود لرزیدم و در دل گفتم نه . نیستی .این جا جز من کسی نیست . بعد انگار گرمای تو در دلم ریخت . من داغ شدم . گر گرفتم تا گیج شدم . بعد لبخندی زدی و من تسلیم شدم . گفتم : " هستی ! تو هستی ! این من هستم که نیستم " گفتی : " غلطی " . و این هنوز پیش از قصه ی دست های تو بود .
وقتی رفتی اندوه ماند و اندوه . از پاره ابرهای هجر باران شوق می بارید و این تکه گوشت افتاده در قفس قفسه ی سینه ام را آتش می زد . و من ذوب می شدم و پروانه ها نه – فرشته ها حیرت می کردند و این وقتی بود که هنوز دست هات انگشتانم را نبوییده بودند .
یک شب که ماه بدر بود و چشم هاش را گشوده بود تا با اشتیاق به هر چه که دلش می خواهد خیره شود تو شرم نکردی و ناگهان با انگشتان دست هایت هجوم آوردی تا دست هایم را فتح کردی . انگشتان ات بر شانه ی انگشتان ام تکیه زدند و در آغوش آن ها غنودند . تو ترانه ای عاشقانه می سرودی من اما همه ترس شده بودم . چیزی درون ام فریاد می کشید . چیزی شعله ور می شد . شراره های عشق را می سوزاند و خاکستر می کرد و همه از انگشتان تو بود . من نیست شده بودم .
گفتی : " حال چگونه است ؟ " گفتم : " تو همه آب – من همه عطش . تو همه ناز – من همه نیاز . تو همه چشمه – من همه تشنگی . " . گفتی : " تو هم چنان غلطی " و این هنوز پیش از قصه ی نگاه تو بود .
فرشته ای پر کشید تا نزدیک تر آید و در شهود با ماه انباز شود . من به خاک افتادم . ناخن هایم را با انگشتان ات فشردی و لبخند پاشیدی . گفتی : " برخیز! " گفتم :" نتوانم" . بعد ناگهان چشم هایت تابیدند و من تاب از کف دادم . مرا طاقت نگریستن نبود اما توان گریستن بود . بعد تو اشک هایم را از گونه هایم ستردی . فرشته پیش تر آمده بود . من گویی در چیزی فرو می رفتم . گفتم : " این چیست ؟ " گفتی : " اندوه ! اندوه ! " بعد فروتر رفتم . بعد تو دست بر سرم نهادی و مرا در اندوه غرقه کردی . فرشته از حسادت لرزید و بالهاش از التهاب عشق من سوخت . گفتی : " حال چگونه است ؟ " دیگر حالی نبود . عاشقی نبود . عشقی نبود . فرشته ای نبود . هر چه بود تو بودی . بعد تو لبخند زدی و گفتی : " چنین کنند با عاشقان " .

 

 


 

کوچه میعاد
 
بی تو چون شب ها دیگر
امشب آرامی  ندارم
در سکوت  کوچه تو
نیمه شب ره می سپارم
 
آن زمان این کوچه هر شب
کوچه میعاد  ما بود
بر لب ما تا  سحرگه
قصه فردای  ما بود
 
این زمان افکنده برما
سایه،  دیوار  جدایی
ای   خدا آخر کجا رفت
روزگار آشنایی
 
ای   کویر سینه من
بوته های آتشت کو
در شب سرد جدایی
شعله های سرکشت کو
 
 

 
 

زندگی

زندگی تکرار تفکر در حلقه حیات است
زندگی معمای وجود در تفکر بشر است
 
زندگی آزمایشگاه صبر برای موجود کم طاقت است
 و اما ؟؟؟
زندگی لطف اجباری اما شیرین خداوند است


زندگی خالی است ان را پر کن.
 زندگی یک مشکل است با ان روبرو شو.
زندگی یک معادله است موازنه کن.
زندگی یک معما است ان را حل کن.
زندگی یک تجربه است ان را مرور کن.
زندگی یک مبارزه است قبول کن.
زندگی یک کشتی است با ان دریا نوردی کن.
زندگی یک سوال است ان را جواب بده.
زندگی یک موفقیت است لذت ببر.
زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو.
زندگی یک هدیه است ان را دریافت کن.
زندگی دعا است ان را مرتب بخوان.
زندگی درد است ان را تحمل کن.
زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با ان روبرو بشی .

 
 

 
 
باز هم یک انتظار!


در دلم هر لحظه سودایی دیگر است

در وجودم هر زمان شوق رسیدن

آرزوی پر زدن

انتظار دیدن است

گاه گاهی در آسمان چشم تو پر می زنم

یا که گاهی در خیالت می رسم

دیدنت!

دیدنت اما برایم مثل یک افسانه ی دیرینه است

بر تمام میله های این قفس

این قفس از جنس خاک و لحظه ها

رنگ آبی می زنم

رنگ آبی، رنگ آرزوهای من است

رنگ آبی، رنگ عشق!

رنگ آبی، رنگ توست!

در وجودم شوق تو باز شعله می کشد

در درونم آتشی از مهر تو

باز هم خرمنی از عشق برپا می کند

با تمام خستگی

هر روز من استاده ام

بر سر آن کوچه باغ مهربانی

باز هم من استاده ام

در دلم تنها و تنها یک نوا

یک موج، یک فریاد

باز هم یک انتظار!

باز هم یک انتظار!

 

 


 

 

مدرسه ی عشق

HydroForum® Group

درمجالی که برایم باقی ست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
وسراینده ی عشق
آفریننده ی ماست
مهربانیست که مارا به نکویی
دانایی
زیبایی
و به خود می خواند
جنتی دارد نزدیک،زیبا و بزرگ
دوزخی دارد- به گمانم
کوچک وبعید
در پی سودا نیست
که ببخشد ما را
وبفهماندمان
ترس ما بیرون از دایره ی رحمت اوست
در مجالی که برایم باقی است
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
وریاضی را با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق تدریس کنند
مغزها پر نشود چون انبار
قلب ها خالی نشود از احساس
درس هایی بدهند
که به جای مغز، دل ها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشا
هر کسی حرف دلش را بزند
غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا کسی بعد از این
باز همواره نگوید ، هرگز
و به آسانی همرنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن وبرگشتن از قله ی کوه
وعبادت را در خدمت خلق
کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل سبز
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم
عشق
شادی
امتحانی بشود
که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق  شده ایم
درمجالی که برایم باقی است
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدریس کنند
وبگویند که تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما

نظرات 1 + ارسال نظر
kurosh دوشنبه 15 خرداد 1385 ساعت 01:04 ق.ظ

salam milad jun damet kaku kheili webloget bahal budesh dorost me3 khodet

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد